خودکار سياه

ساخت وبلاگ
احیاهای امسال خیلی بهم نچسبید، بی روح بودن. حسشون نکردم. البته خونه بابا اینا یه جورایی بهتر بود ولی بازهم حال و هوای سالهای قبل رو نداشت. همش دلم میخواست بعد از مراسم مثل سالهای قبل پدربزرگ و مادربزرگم رو میدیدم و قبول باشدهاشون رو میشنیدم.چقدر این نبودنها اون بودنها رو بمون ثابت میکنه. چقدر روح و زندگی و جریان و صفا و محبت داشتن این بزرگترهایی که الان ندارمشون. این سالهای آخر پدربزرگم فقط روی صندلی یا مبل مینشست و مفاتیح دستش میگرفت و دعا میخوند. مثل قبلاً نبود که سراغ غذای سحر و پذیرایی و برنامه ریزی ها رو بگیره. ولی همین حضور و نشستن و دیدنشون دلگرمی بود، کوه بود، دریا بود، معنویت بود، همه خوبی ها رو میدیدیم. سرنوشت همه ما مرگ هست و این اتفاق روزی برامون رقم خواهد خورد. این روزا خیلی به آخرین نفسی که میکشم فکر میکنم. اینکه بعدش چه اتفاقی خواهد افتاد.  خودکار سياه...
ما را در سایت خودکار سياه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ckhodkarsiyah2 بازدید : 153 تاريخ : چهارشنبه 7 ارديبهشت 1401 ساعت: 16:04

نمیدونم رنگ مانتوها و روپوش های پرستارا، بر چه اساسی هست. ولی تویی که مانتو فرمز پوشیدی، لطفا حواست به کارت باشه و .... خودکار سياه...
ما را در سایت خودکار سياه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ckhodkarsiyah2 بازدید : 157 تاريخ : چهارشنبه 7 ارديبهشت 1401 ساعت: 16:04